۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

من ترور می کنم پس هستم

نمی دانم اگر چهره ای بنام حسین شریعتمداری در روزنامه ای بنام کیهان وجود نداشت، چه ملالی بر پهنه اطلاع رسانی کشور سایه می انداخت. هر بار که قلم در دست می گیرد، عده ای مانند بید بر خود می لرزند. همانگونه که خداوند می فرماید باش و می شود، نگاشته ایشان هم همینگونه است. می نویسد باش و باشد، به آنی می شود. عده ای به زندان می روند، گروهی دیگر از ترس جان راهی خارج می شوند و گروهی دیگر آبرو باخته، توسط صدا و سیما دراز می شوند. در جمهوری اسلامی بهترین سمت همین مقامی است که ایشان دارد. هیچ دیواری در برابر ایشان بلند نیست، حتی دیوار رهبری. بالاخره مملکت که تنها یک صاحب ندارد.
اینبار اما، سر و صدای زیادی به پا شده است. کیهان خبر از طرح ترور می دهد و تهدید می کند که شواهدش را رو خواهد کرد. حال معلوم نیست این شواهد علیه ترور شونده است و یا ترور کننده. اصلاح طلبان در بوق کرده اند که خاتمی را قصد ترور دارند، مشابه همان سناریوی بی نظیر بوتو. کیهان در عوض، از اینکه طوطئه دشمن را بر ملا کرده درخواست تشکر دارد، پیش گرفته است تا پس نیفتد. اگر لباس شخصی ها و پلیس و جناب شریعتمداری اجازه دهند قرار است تا دوستان و هواداران خاتمی در برابر طرح ترور اعتراض خود را به گوش ترور کننده ها برسانند.
چپ و راست نظام تا زمانیکه هر دو در یک آبشخور سر فرو داشتند هیچ تفاوتی با هم نداشتند. می زدند و می گرفتند و می کشتند و شبانه دفن می کردند و به احدی هم پاسخگو نبودند. خرجشان که از هم جدا شد به جان هم افتادند، نفت به اندازه کافی ارزان بود تا به همه نرسد و وقتی هم که گران شد دیگر کسی حاضر نبود از این خوان نعمت نفت آورده برخیزد. تازه هنوز نمایندگی های انحصاری کمپانی های بزرگ و کوچک برای آقاها و آقازاده ها مفهمومی نداشت. الان همه چیز صاحب دارد. زمان شاه نیست که حکومت هزار فامیل باشد و با تکانی همه شان فرار کنند و بروند، آقا این سفره را تا دورترین مساجد کشور پهن کرده اند و وجب به وجب مملکت را به تیول داده اند و عشرانه می گیرند. ترکیبی از مدرنیزم و سنت.
خرجشان که جدا شد اول به جان آبروی یکدیگر افتادند، تا توانستند اسرار مگوی یکدیگر را از سر گشاد سرنا دمیدند. رازی که نماند، پته ها که رو شد، در زندان ها را بر روی هم باز کردند. گرفتند و بی محاکمه و با محاکمه طرف را از حیز انتفاع ساقط کردند، بعد هم بدون توضیحی آزاد کردند. بعد سنگ ها را بستند و سگ ها را رها کردند. تیری رها شد و یکی از خودشان که آنور خط ایستاده بود، بر زمین افتاد و شد اولین شهید اصلاحات البته از نوع زنده اش. بعد هم یکی یکی عذر خودشان را از کشور خواستند و هر کسی به طرفی رفت. فتیله را پائین کشیدند چون چهار سال پیش همه چیز به دست خودشان افتاد. کشتن جای خود را به زندان و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی داد و صد البته هر کسی را هم که یاوری نه داشت از ریشه زدند.
صد البته اینور خطی ها باید حرف شریعتمداری را جدی بگیرند، کار مملکتداری که با شوخی و بانگ تهی پیش نمی رود، اگر اینگونه باشد که سنگ روی سنگ بند بند نمی شود. یهترین مخالف، مخالف مرده است.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر