۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

خاک سفله پرور


آقا می گویند که شرکت در انتخابات و برگزیدن نامزدی از جناح مقابل دفع افسد حاضر به فاسد آتی است. آقا جان گویا مردم این مرز و بوم پر گهر قالو بلایشان دفع چیزی به چیز دیگر بوده است و هرگز بر پیشانی بلاهتشان انتخابی میان خوب و بد نوشته نشده است. قبول کرده اند که تنها گزینه پیش رویشان بد و بدتر و یا افسد و فاسد است. ظاهرا هیچگاه مخیر نبوده اند تا میان خوب و خوبتر یکی را انتخاب کنند.
اف بر این طالع نحس که این چنین گریبان این خاک را گرفته و نمی رود تا در آینده ای نزدیک و حتی بعید آنرا رها کند. این خاک سفله پرور است که هر چه درونش بکاری فاسد می شود و کرم زده و یا کج می روید و بدون ثمری خشک می شود و از خاکش ثمره فاسد دیگری سر بر می آورد. نگوئید که بوده اند مردانی که داغ شب بر پیشانی و مهر روز بر قلب خود داشته اند که خواهم گفت حکم نه بر استثناء که بر قاعده است. اینان از جنس دیگری بوده اند که خاک فاسد این دیار حتی تحمل جنازه آنها را هم نداشت چه رسد به زنده آنان را. آقاجان خارستان بزرگی است که تحمل گل را ندارد، اگر گلی به ناگاه بروید با خار نفرت پرپرش خواهد کرد و گلبرگهایش را در برابر آفتاب این برهوت خواهد سوزاند.


اینکه تا به کی خاص و عام این خاک خود را به دروغ دیگری خواهد فریفت و زنگار دروغ را با دروغ دیگری خواهد پوشاند، پاسخش نمی دانم است. نمیدانم چرا این گفته که مردم بر دین رهبرانشان اند همیشه طنین خاصی داشته است. گرگ هایی که خصلت درندگی و دریوزگی خود را به این گله سرگردان سرایت داده اند و گوسفندان از همه جا بی خبر را همرنگ خویش کرده اند. گوسفندانی که گله وار به فرمانی جمع می شوند و با اشاره ای یکدیگر را می درند، به وقت نیاز خصلت گوسفند دارند و به گاه مصلحت دندان گرگ.
قربانت شوم کسی را گناهی نیست، حکم ازلی این بوده است. بر فرض محال قلم صنع طور دیگری هم نقش می زد باز هم لابد همین می شد. خیسی و تری را که از آب بگیری که دیگر آب نیست. این خصلت ها را هم که از این مردم بگیری که دیگر نمی توانی آنها را مردم کشورت خطاب کنی. می شدند مردم ولایت غرب.

نقاشی ها از دل آرا دارابی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر